مقام معظم رهبری(مدظله العالی) : ما ميراث بزرگ امام خمينی (ره ) و همه ارزشها و اصول آن را حفظ خواهيم کرد.

05 02 2012
کد خبر : 4211231
تعداد بازدید : 42

اشاره

به مناسبت سالگرد پيروزی انقلاب اسلامی در تاريخ 13/12/80 جمعی از خواهران دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز با حضرت آيت اللّه مصباح ديدار کردند. ايشان در جمع آن‌ها درباره ارزش نظام اسلامی و مقايسه آن با پيش از انقلاب، علت مخالفت کشورهای استکباری با آن، ضرورت هوشياری در حفاظت از آن و وظيفه نسل حاضر، بخصوص جوانان، نکات ارزشمندی مطرح کردند. حاصل اين سخنرانی به محضر اهل معرفت تقديم می گردد.

برقراری نظام مقتدر اسلامي; نعمتی بدون پيشينه

در اين ايّام، مناسبت‌های متعددی هست که جا دارد درباره هر يک از آن‌ها در چنين محافلی بحث و گفتوگو شود. به نظر من، آنچه ضرورت بيشتری دارد که همه به آن توجه داشته باشيم اين است که خدای متعال به مردم ما، به اين ملت شريف و ولايتمدار ايران، در اين دوران نعمتی عطا کرده است که نظيرش را به زحمت می توان در تاريخ پيدا کرد و آن برقراری يک «نظام مقتدر اسلامي» است که در رأس آن، جانشين امام زمان ـ صلوات اللّه عليه ـ قرار دارد و تمام ارکان اين نظام بايد اعتبار و مشروعيت خود را از ايشان کسب کند. چنين شرايطی را ما در دوران تاريخ خودمان سراغ نداريم. دولت‌های شيعی از همان زمان خلفای بنی عبّاس هم در ايران تشکيل شده اند، ولی دولت هايی پراکنده، آن هم به عنوان «تشيّع»; يعنی فقط به همين اندازه که رئيس حکومت شيعه بود يا بعضی از ارکان حکومت علاقه مند مذهب تشيّع و احکام اسلامی بودند; اما اينکه قدرتی مرکزی و فراگير که رسماً بر اساس دين حکومت کند، در دوران تاريخ خودمان سراغ نداريم و اين نعمت عظيمی است که، آن طور که بايد و شايد، به اهميت اين نعمت نينديشيده ايم.
انسان ارزش نعمتی را وقتی درک می کند که ضدّش را هم ديده باشد. انسان وقتی ارزش سلامتی را درک می کند که يک مريضی کشيده باشد; وقتی ارزش سيری را درک می کند که گرسنگی کشيده باشد; ارزش آب خنک را وقتی می داند که تشنه شده باشد، وگرنه انسانی که سيراب است و يک جا نشسته و هوا هم سرد است، بگويند يک ليوان آب سرد خنک چقدر خوب است، درک درستی از آن ندارد; چون هوا سرد است و احتياجی هم به آب سرد نيست. يا اگر ـ خدای نکرده ـ انسان بيماری پيدا کند آن وقت می فهمد سلامتی چه نعمت ارزشمندی است!
شما ـ الحمدللّه ـ در دوران برقراری حکومت اسلامی زندگی می کنيد و شايد همه يا بيشتر شما هم در همين دوران متولد شده باشيد. دوران قبلی را نديده ايد که چه دورانی بود تا بدانيد خدا چه نعمتی به ما داده است. خوب است گاهی از ديگران بپرسيد که در آن دوران چه بر متديّنان می گذشت و خدای متعال به برکت پيروزی انقلاب اسلامي، چه نعمت عظيمی به مردم ما داد و در سايه برقراری اين نظام، چه به مسلمان‌های همه دنيا داد. اين‌ها دو تا مطلب بسيار مهم هستند که هر قدر درباره شان بينديشيم کم است.
اجمالا عرض می کنم: امروز در دانشگاه شما نماز خواندن، عبادت کردن، احکام دينی ياد گرفتن و حمايت از دين يک افتخار است; اما روزگاری بود که اگر کسی در دانشگاه صحبت از دين می کرد مسخره اش می کردند; اگر می خواست نماز ظهرش را در دانشگاه بخواند جرئت نمی کرد; چون ديگران به او می خنديدند و مسخره اش می کردند; می گفتند: تو هنوز نماز می خواني؟ اُمّی هستي! دهاتی هستي! و مسائل ديگری که نه فرصت گفتنش هست و نه تاب شنيدنش. به هر حال، چنين دورانی بود.
از طرف ديگر، نه تنها در ايران اصلا اميدی نبود برای اينکه اسلام به عنوان يک قانون کشوری مطرح شود و کسانی به نام «دين» حکومت کنند، در ساير کشورهای اسلامی هم اصلا کسی خوابش را نمی ديد.

ايثارگري‌های مردم مسلمان ايران; افسانه سازي‌های تاريخي!

اما وقتی چنين نظامی در ايران برقرار شد و اين انقلاب به پيروزی رسيد، مسلمان‌های کشورهای ديگر هم بيدار شدند و به خود آمدند; هم احساس عزّت و عظمت کردند و هم به فکر اين افتادند که از ايران الگو بگيرند. علت اصلی مخالفت‌های آمريکا و کشورهای استکباری ديگر با اين نظام هم همين ترسشان است که اگر اين نظام در ايران پا بگيرد و رواج پيدا کند، کشورهای اسلامی ديگر هم هوس می کنند انقلاب کنند و منافع غرب، بکلي، به خطر می افتد. اينکه می خواهند اين نظام را ـ به اصطلاح ـ به بن بست بکشانند و بگويند اسلام نمی تواند کشور را اداره کند، برای همين است که ديگران هوس نکنند انقلاب کنند. خوب، اين نعمت نصيب ما شد و حتماً هم ديده ايد و شنيده ايد گل هايی در سايه اين نظام پرورش يافتند; مردم چه فداکاری هايی کردند، چه ايثارهايی داشتند; در دوران انقلاب، پس از انقلاب، در دوران جنگ و دفاع مقدّس; چيزهايی که واقعاً در طول تاريخ کشور ما ـ با آنچه از تاريخ خودمان کم و بيش خبر داريم ـ به صورت افسانه جلوه کرد.
من به عنوان نمونه، يک مورد کوچک را می گويم: من وقتی طلبه شده بودم قدری با تاريخ اسلام آشنا بودم. يک داستان برای من بسيار شگفت انگيز بود و به صورت رؤيا جلوه می کرد که چنين چيزی چطور ممکن بوده است! و آن داستان حنظله غسيل الملائکه بود. ماجرا در جنگ «اُحد» اتفاق افتاد. جنگ اُحُد جنگی بود که درست در دروازه شهر مدينه ـ اکنون احد جزو شهر شده است ـ رخ داد. ميدان جنگ مجاور شهر بود و چندان فاصله ای با آن نداشت. وقتی جنگ شروع شد مسلمان‌ها وارد صحنه شدند و سنگربندی کردند. جوانی بود به نام حنظله; جوان نورسته ای که از قراين برمی آيد تازه به استقلال رسيده بود، فرض کنيد حدود بيست سالش بود. اين جوان تازه عروسی کرده بود. شب عروسی اش عده ای از مسلمان‌ها برای جنگيدن به جبهه احد رفته بودند. او شب را در مدينه ماند، طبق رسم هايی که بود ـ به هر حال ـ بايد عروس و داماد در شب زفافشان همديگر را ببينند. صبح با عجله به طرف ميدان جنگ احد آمد، در حالی که فرصت نکرده بود غسل کند. در همان حال جنابت وارد ميدان شد و به جنگ رفت و به شهادت هم رسيد. پس از شهادت او، پيامبر اکرم(صلی الله عليه وآله) فرمودند: می بينم فرشتگان آسمان را که حنظله را از جنابت غسل می دهند و به اين مناسبت، او را «غسيل الملائکه» ناميدند; يعنی کسی که فرشتگان او را غسل دادند.
اين داستان برای من عجيب بود که جوانی در آن زمان جوانی اش، در شب عروسی هنوز غسل نکرده بيايد وارد ميدان جنگ شود. دست کم صبر می کرد دو ساعت بعد; مثلا، صبحانه ای می خورد، خودش را آماده می کرد، بعد به جبهه می رفت. اين چه اشتياقی بود که هنوز غسل نکرده به ميدان جنگ رفت و شهيد شد؟ اين برای ما به صورت اسطوره جلوه می کرد که مگر می شود انسان اين قدر به جهاد و شهادت اشتياق داشته باشد و سر از پا نشناسد، آن هم شب عروسی اش؟
در دوران طلبگي، هميشه اين داستان در ذهن من بود که چقدر مسلمان‌های صدر اسلام فداکار بودند! چقدر از خودگذشته بودند! در مقابل وظيفه جهاد، لذت‌های دنيا برايشان ارزشی نداشت! تا اينکه ماجرای دفاع مقدّس اتفاق افتاد و کسانی در اين دوران، در کشور ما پيدا شدند که حنظله غسيل الملائکه به گرد پای آن‌ها هم نمی رسد. اگر ما يک نفر در تاريخ اسلام به نام حنظله غسيل الملائکه داريم، در دوران دفاع مقدس، صدها و هزارها جوان هايی داريم که حنظله بايد خدمتگزار آن‌ها باشد، از لحاظ ايثار و شهادت طلبی و داستان‌های عجيبی که هر کدام آن‌ها درسی برای زندگی است، و اين‌ها به برکت انقلاب و به برکت نَفَس حضرت امام(قدس سره)که به مردم خورد، روحشان را عوض کرد و آمادگی هرگونه فداکاری و شهادت طلبی پيدا کردند و عاشقانه به ميدان جنگ رفتند.

جوانان کشور اسلامي; مقايسه وضعيت دوران دفاع مقدّس و پس از آن

از اين نمونه‌ها زياد شنيده ايد. خوب است وقتی فرصتی پيدا می کنيد اين داستان‌های شهادت طلبی و ايثارگري‌های جوان‌ها را در دوران دفاع مقدّس بخوانيد. اين فرصتی بود برای اينکه استعدادهای نابی که در جوان‌های ما وجود داشت شکفته شود و با سرعت اين‌ها رشد کنند. نمونه اش حسين فهميده بود که امام(قدس سره)فرمودند: «رهبر ما آن نوجوان سيزده ساله است...»1اگر اين انقلاب واقع نشده بود، اين جريانات واقع نشده بود، فکر می کنيد اين‌ها کجا بودند؟ اين جوان هايی که در ميدان شهادت و ساير ميدان ها، در ميدان علم، تحقيق ـ الحمدللّه استعدادهای گوناگونی در اين دوران شکوفا شد ـ و از جمله در ايثار و فداکاری و جهاد، اگر اين انقلاب واقع نشده بود، اين‌ها کجا بودند؟ اين‌ها از همين بچه هايی بودند که امروز می بينيد; جوان هايی که به مواد مخدّر آلوده می شوند، قاچاق فروش می شوند، در کوچه‌ها و خيابان‌ها ول هستند، دنبال رفتارهای ناهنجار هستند و چيزهايی که متأسفانه کم و بيش در گوشه و کنار مملکت ديده می شود، اين‌ها به خاطر اين است که شرايط فرهنگی عوض شده، محيط فرهنگی عوض شده به جای اينکه آن جور پرورش پيدا کنند و رشد کنند اين جور انحطاط پيدا می کنند.
اين مقايسه آن دو حال: از يک طرف، عظمت اين نعمت را به ما نشان می دهد که نعمت انقلاب به وجود رهبري‌های حضرت امام(قدس سره) و آن حال و شور و هيجان و شوق و اشتياقی که در مردم به وجود آمده بود چقدر ارزشمند بود و چه معجزه‌ها آفريد! و از يک طرف، وضعيت حال جوانانی اين چنين! البته اين‌ها چيزهای نادری است، ولی به هر حال، همين هم برای ملت شهيد داده و انقلاب کرده خسران است که بعضی از جوان هايش را شما ببينيد به جای اينکه به اوج شکوفايی معنوی و اخلاقی و روحی برسند در وادی ديگری وارد می شوند. اين سير صعودی و نزولی ـ که می توانيد آن را به صورت يک منحنی ترسيم کنيد ـ کم و بيش در همه جوامع وجود دارد.

صعود و نزول جوامع

بعضی جامعه شناسان چنين نظريه ای داده اند که اصولا هر جامعه ای يک سير صعودی و يک سير نزولی دارد و در نهايت، به انحطاط آن جامعه منتهی می شود تا از نو حرکت جديدی در جامعه پديد بيايد و باز يک منحنی جديد صعودی رسم شود. حال اين نظريه از نظر علمی صحيح است يا نه ـ به جای خودش ـ ولی تجربه تاريخی کم و بيش در همه جوامع چنين چيزهايی را نشان می دهد; يعنی وقتی يک حرکت معنوی و حرکت تکاملی در جامعه پديد می آيد، اول رشد می کند و زود ترقّی می کند و به اوج خودش می رسد و پس از مدتی رو به انحطاط می رود; مثل فواره ای که بالا می رود، بعد سرنگون می شود.
در قرآن کريم هم مطلبی شبيه اين معنا داريم: در سوره حديد می فرمايد: (أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِاللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَکُونُوا کَالَّذِينَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ) (حديد: 16) ترجمه آيه اين است: آيا وقت آن فرا نرسيده است که مؤمنان دل هايشان خشوع پيدا کند، نرم شود، در مقابل ياد خدا دل هايشان فرو بشکند، خشوع پيدا کند و مثل گذشتگان از اهل کتاب ـ منظور يهود و نصاراست ـ نباشند که زمان طولانی بر آن‌ها گذشت و دل هايشان سخت شد (فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ) و قساوت پيدا کرد و بسياری از آن‌ها به فسق و فجور گراييدند؟ حال گذشتگان را ترسيم می کند. که از اين‌ها برمی آيد که پيامبران آمدند آن‌ها را هدايت کردند و رشد معنوی دادند، ولی در اثر مرور زمان تغيير کردند. تعبير قرآن اين است که (فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ)، زمانی بر آن‌ها طولانی گذشت تا اينکه دل هايشان سخت شد. اين شبيه همان معناست، گويا يک منحنی را ترسيم می کند که اين‌ها اول رشد کردند و به کمالی رسيدند و بعد زمان که طولانی شد، آرام آرام دوباره رو به انحطاط برگشتند.

لزوم عبرت آموزی از تاريخ

البته اين به معنای جبر نيست که بر انسان تحميل شود، اما جريانی عبرت آموز است. جا دارد انسان با توجه به جريانات گذشته، که در اقوام سابق پيش آمده است مطالعه کند و از داستان‌های تاريخی عبرت بگيرد که مبادا به انحرافات آن‌ها دچار شود، بخصوص با توجه به يک مطلبی که در احاديث شريف آمده است: از پيامبر اکرم(صلی الله عليه وآله)شيعه و سنّی به سندهای متعدد نقل کرده اند که فرمودند: آنچه بر بنی اسرائيل گذشت بر شما هم خواهد گذشت; يعنی هر حادثه ای برای بنی اسرائيل در تاريخشان پيش آمد برای شما هم پيش خواهد آمد. بعد اين جمله را اضافه کردند ـ جمله عجيبی است ـ اگر بنی اسرائيل وارد لانه سوسماری هم شده باشند شما هم وارد خواهيد شد!2منظور اين است که آن قدر جريانات تاريخی مشابه هم هستند که جا دارد انسان از گذشتگان و تاريخ گذشته درس عبرت بگيرد و مواظب باشد به چالش هايی که آن‌ها مبتلا شدند مبتلا نشود.
البته اين‌ها هيچ کدام جبرآور نيست و رفع تکليف هم از ما نمی کند، فقط برای اين است که از گذشتگان عبرت بگيريم. اينکه خدای متعال وقتی به هر جامعه ای نعمت هايی می دهد، اول قدردانی می کنند، مثل مريضی است که تازه از بستر بيماری در آمده، قدر سلامتی را می داند. وقتی مريض است مدتی بايد پرهيز کند، درد و ناراحتی تحمّل کند، با خود شرط می کند که اگر سالم شد ديگر مواظب باشد ـ مثلا ـ بد خوراکی نکند تا مريض نشود، يا خوب مسواک بزند و مواظب باشد تا دندان هايش خراب نشود. ولی پس از مدتی يادش می رود، چند وقتی که مزه سلامتی را چشيد و کم کم به آن عادت کرد، با خود می گويد: اگر امشب مسواک نزدم مهم نيست... بعد از چندی دوباره همان قضيه تکرار می شود.
در مسائل اجتماعی هم چيزی از همين قبيل وجود دارد. کسانی که سختي‌های دوران پيش از انقلاب را کشيدند، اوايل انقلاب قدر اين نعمت را دانستند، حاضر شدند برای حفظ اين نظام، از همه چيزشان بگذرند. آن قدر مردم فداکاری کردند که داستان هايش خواندنی و شنيدنی است. انقلاب که پيروز نشده بود و شرکت نفت در اعتصاب بود، نفت پيدا نمی شد و در سرمای زمستان، مردم بايد صف‌ها می کشيدند; نفت را جيره بندی کرده بودند. اما بعضی جوان‌ها همان نفت خودشان را به خانه فقرا، پيرزن‌ها و افراد ناتوان می بردند; خودشان سرما می خوردند و يک گالن نفتی که داشتند به همسايه ضعيفشان می دادند که او سرما نخورد. آن صحنه‌ها چقدر زيبا بود! يک ظرف نفت برای ما قيمت ندارد، اما تحمّل سرما و اينکه انسان ظرف نفتی را که سهم خودش است به همسايه پيرزنش بدهد، خيلی زيباست!

سير صعودی ارزش‌ها و فرهنگ در کشور ما

از اين صحنه‌ها زياد بود. اوايل نهضت مردم قدر اين انقلاب را خوب می دانستند، آن قدر مواظب بودند احکام شرعی درست رعايت شود که نمی دانم چه چيزی برای شما نقل کنم. اگر توهّم می شد که کسی در خيابان می خواهد يک رفتار ناهنجاری انجام دهد آن قدر چشم‌ها به او خيره می شد که خجالت می کشيد. مردان حتی با خواهر خودشان در خيابان درست نمی توانستند صحبت کنند يا حرف بزنند يا بخندند; نکند کسی توهّم کند که ـ مثلا ـ زن مقابل او اجنبی است! آن قدر ارزش‌ها در جامعه مطرح شده بود که مواظب بودند ظواهر جامعه حفظ شود، ارزش‌ها محفوظ بمانند و تخلّفی از احکام شرع انجام نگيرد. اگر کسی با خانمش می خواست به جايی برود در خيابان با هم صحبت نمی کردند يا اگر صحبت می کردند خيلی مؤدبّانه، نه اينکه ـ مثلا ـ بخندند و با هم در خيابان شوخی کنند. اين‌ها اصلا ديده نمی شد. اين نشانه آن بود که مردم قدر اين انقلاب را خوب می دانند. اين قدر مواظب هستند که مبادا ارزش‌ها کم رنگ شوند. اما به تدريج، مثل انسانی که وقتی سالم می شود دوباره يادش می رود سلامتی چه نعمت خوبی است و پرخوری می کند، ناپرهيزی می کند، کم کم راه برای فراموش کردن ارزش‌ها و دستاوردهای انقلاب باز شد، کسانی از بازارهای سياه زمان جنگ استفاده کردند، وارد کردن اجناس قاچاق شروع شد و از زمان جنگومسائل معنوی هم به صورت ديگری سوء استفاده شد.
به هر حال، نمونه‌های زيادی هست، برای هر کسی متناسب با زندگی خودش. مرزها شکسته شد و کار به جايی رسيد که از بودجه همين خانواده‌های شهدا ـ که اين‌ها در واقع، وارثان اصلی اين کشور هستند ـ از بودجه متعلّق به ملتی که اين همه شهيد داده است، جوايزی تهيه می کنند به نام يک نهاد دولت اسلامي، هديه می کنند به بعضی از اشخاصی که سوابق فاسدی در دوران رژيم گذشته و الان دارند! بعضی اشخاصی که سوابق فاسدی در دوران رژيم گذشته داشتند و الان هم در دوران انقلاب، در خارج از کشور يا در داخل، به کارهای ضدّ اخلاقی مشغول هستند، وقتی می آيند اين‌ها را احترام می کنند و برايشان جشن می گيرند.

وظيفه ما در دوران افول ارزش ها

اين يک سير نزولی است که متأسفانه در زمينه ارزش‌ها و فرهنگ شروع شده است. اگر بخواهيم ادامه پيدا نکند اول بايد خودمان را بپاييم که به اين آلودگي‌ها مبتلا نشويم، حواسمان را جمع کنيم; نگوييم «اين کار عيبی ندارد، مواظب آن کار باشيم!»، «بچه‌ها رفتند، ما هم نمی توانستيم نرويم; جلسه دوستانه ای بود!»، «همه فلان حرکت را انجام دادند، ما هم نمی توانستيم انجام ندهيم; زشت بود، دعوتمان کردند به فلان پارتی شبانه يا روزانه، توقّع داشتند. اگر نمی رفتيم پشت سرمان حرف می زدند!» اين‌ها آغاز کار است. قطعاً وقتی باب بعضی مجالس باز شد و بعضی حرکت‌ها انجام گرفت، کم کم قبح گناه جلوی چشم آدم می ريزد; اول گناهان کوچک و ـ خدای نکرده ـ بعد به گناهان بزرگ کشيده می شود! اول خودمان را بپاييم که آلوده نشويم، دوم سعی کنيم دست دوستانمان را بگيريم که نلغزند. زمينه لغزش، بخصوص برای جوان، فراهم است، بيش از پيرمردها. پيرمردها اگر يک دوران چهل، پنجاه ساله عمرشان را با سلامت گذرانده باشند به زودی سقوط نمی کنند، ملکه شان شده است، عادت کرده اند به يک زندگی چهل، پنجاه ساله، زود تغيير مسير نمی دهند. اما جوان زندگی اش و روحياتش شکل ثابت نگرفته، دايم در حال نوسان است، امکان لغزش برايش خيلی بيشتر از سالمندهاست. اول بايد خودمان را مواظب باشيم که نلغزيم، به آفت‌های انحرافی مبتلا نشويم، بعد هم سعی کنيم دست دوستانمان را بگيريم. هم در عمل و هم در گفتار، سفارش کنيم، يادآوری کنيم: (وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ)(عصر: 3) قرآن می فرمايد: مؤمنان همديگر را سفارش می کنند. فقط نبايد يک گروهی آن‌ها را موعظه کند و آن‌ها فقط گوش شنوا داشته باشند، بلکه بايد با همديگر «تواصي» داشته باشند; يعنی طرفين به همديگر نصيحت کنند. اين نکته دوم: کسانی که هنوز نيفتاده اند مواظب باشيم نلغزند. سوم دست افتاده‌ها را بگيريم، بلند کنيم.
اول بنا شد مواظب باشيم خودمان نلغزيم; دوم دست دوستمان را بگيريم که نلغزند; سوم دست کسانی را که لغزيده اند بگيريم، بلندشان کنيم.
از سوی ديگر، بايد سعی کنيم شرايط اجتماعی به گونه ای فراهم شود که نتوانند کسانی از اين شرايط سوء استفاده کنند و عليه ارزش‌های اسلامی قدم هايی بردارند. اين کاری عظيم است، وظيفه ای است بزرگ، ولی به هر حال، وظيفه واجبی است که به گردن نسل جوان است. صرف اينکه بگوييم در همه جوامع اين جور چيزها پيش آمده است، اين مجوّزی نمی شود که ما آن کارها را انجام بدهيم و در نتيجه، بلغزيم. درست است که مثل يک سنّت تاريخی می ماند که در همه جوامع، اين سير نزولی و صعودی وجود داشته است، ولی به هر حال، هيچ وقت تکليف را از دوش کسانی برنداشتيم. اين هشداری است که ما توجه داشته باشيم و بترسيم از اينکه خودمان مبتلا بشويم! چون نظيرش برای ديگران پيش آمده است. مواظب باشيم ما مبتلا نشويم! هيچ وقت اين تجويز نمی کند که چون ديگران شدند، پس ما هم مبتلا می شويم.
قرآن اين همه داستان گذشتگان را که نقل می کند، می فرمايد اين‌ها به عذاب‌ها و نکبت هايی مبتلا شدند: (وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ) (شعراء: 8) کسانی که مبتلا شدند برای اين بود که بيشترشان ايمان به خدا نداشتند، به دستورات دين عمل نمی کردند. اين معنايش آن نيست که شما مجاز هستيد مثل ما بشويد; معنايش اين است که شما مثل آن‌ها نشويد.

وظيفه ويژه نسل جوان در عصر حاضر

حاصل عرايضم اين است: برکاتی در اثر اين انقلاب برای ما حاصل شد، اعم از برکات اخلاقی که بخصوص جوان‌های ما رشد اخلاقی فوق العاده و ممتازی پيدا کردند و هم نظم و انضباطی که در کشور واقع شد و امنيتی که ايجاد شد و هم پيشرفت‌های علمی. وقتی جوانی فکر سالم داشت و محيط آلوده نبود، او بهتر می تواند درس بخواند، ولی وقتی بنا شد انواع و اقسام عواملی باشند که او را به مجالس ناهنجار دعوت کنند طبعاً فرصت و انگيزه انسان برای درس خواندن کم می شود. شايد يکی از دلايل اُفت تحصيلی در دوران‌های اخير هم همين باشد که وسايل تفريح‌های ناسالم زياد شده است; جوان‌ها به آن‌ها می پردازند يا حتی در خانه شان هم که نشسته اند بعضی فيلم‌ها يا احياناً بعضي‌ها استفاده‌های نامناسب از اينترنت و چيزهای ديگر باعث می شود که کمتر به درس بپردازند و پيشرفت درسی شان کم بشود.
همين طور در زمينه سياسي، ما به استقلالی رسيده ايم، به عزّتی رسيده ايم که بيان آن داستان مفصّلی است. ما در نظر مردم دنيا چقدر پست بوديم، ما را به حساب نمی آوردند، نوکر آمريکا بوديم، هر چه او می خواست می شد. اما پس از انقلاب، کشور قدرتی در مقابل قدرت آمريکا شد. ايران چنان عزّتی پيدا کرد که وقتی امام(قدس سره)سخنرانی می کرد رئيس جمهور آمريکا کارهايش را تعطيل می کرد و گوش می داد، ببيند امام چه می گويد. در معادلات سياسی بين المللي، ايران جايگاه مهمی پيدا کرد. الحمدللّه هنوز هم تا حد زيادی اين عزت برای ما در سطح بين المللی محفوظ است. اين همه که آمريکا با ايران دشمنی می کند، باز می بينيد ما در روابط ديپلماتيکمان، حتی با کشورهای اروپايي، موفقيت‌های بزرگی نصيبمان می شود، به کوری چشم آمريکا! ولی به هر حال، اين‌ها در معرض خطر قرار دارند. اگر بخواهيم اين عزّت در سطح بين المللي، آرامش و اطمينان خاطر در سطح روانی جوانانمان، پيشرفت‌های اخلاقي، معنوي، و همين طور پيشرفت‌های اقتصادي، علمي، اختراعات و بسياری از چيزهايی که در دوران پس از انقلاب نصيب مردم ما شد، اين‌ها هم محفوظ بماند و هم سير صعودی داشته باشد، ما بايد همّت کنيم. هيچ کس از خارج نمی آيد اين‌ها را برای ما تضمين کند. اين بستگی به نسل جوان ـ بخصوص ـ دارد که در آينده همّت کند اين ارزش‌ها را حفظ کند و خودشان راه را ادامه دهند و در جهت ارتقائش و تعالی اش همّت بگمارند، زحمت بکشند و اين حرکت تکاملی را ادامه دهند.
اما اگر روحيه راحت طلبي، تن آسايی و تنبلی در ما پيدا شد يا روحيه وازدگي، عدم استقلال، تقليد کورکورانه از ديگران و چيزهايی از اين قبيل، همه اين‌ها در معرض خطر قرار می گيرد. خدا هيچ ضمانتی نکرده است نعمت هايی را که به مردم می دهد الی الابد حفظ کند. مادام که خودشان در جهت حفظ آن نعمت‌ها فعاليت می کنند، خدا هم کمک خواهد کرد. اما اگر خودشان نخواستند، خدا آن‌ها را برايشان حفظ نخواهد کرد.
ما از يک سو، بايد برکات اين انقلاب را هميشه به خاطر داشته باشيم و خدا را شکر کنيم که در چنين زمانی زندگی می کنيم که به برکت خون‌های شهدا، امنيت، آسايش و وسايل تکامل معنوی برايمان فراهم شده است، و از سوی ديگر، بايد نگران اين باشيم که مبادا در اثر ناسپاسي‌ها و کفران نعمت، اين نعمت‌ها از دستمان برود! به هر حال، دغدغه انجام وظيفه داشته باشيم که آيا تکليفی را که به عهده ماست و خدا از ما می خواهد، درست انجام می دهيم، يا خدای نکرده ـ کوتاهی می کنيم؟
اين ايام که ايّام تجديد ميثاق با ولايت است، عيد ولايت، و پيروزی انقلاب اسلامی است، بايد برای ما هم عيد ميثاق جديدی باشد. خاطره اين حوادث وقتی تکرار می شود، بزرگداشت خواطر گذشته که به نام «عيد» يا به نام‌های ديگری در طول تاريخ می ماند، برای اين است که نظير آن حوادث را ما در زندگی خودمان داشته باشيم و از برکاتش استفاده کنيم.
جا دارد در ايّام پيروزی انقلاب اسلامی و در زمانی که ارزش‌ها و هنجارهای دينی احيا گرديد، شکرگزار اين نعمت باشيم و با خدای خود پيمان ببنديم که شکرگزار نعمت‌های الهی باشيم. در اين ايّام، باز تجديد ميثاق کنيم که پيرو ولايت باشيم. اين خاطره را هميشه در ذهن خودمان تجديد کنيم. ما امروز بايد فرمان رهبرمان را به جای فرمان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از جان و دل گوش کنيم و سعی کنيم در راه دستاوردهای انقلاب و ارزش‌های اسلامی و اطاعت از مقام رهبری از هيچ چيزی مضايقه نکنيم.

نويسنده:حضرت آيت اللّه مصباح یزدی(دامت برکاته)

منبع: فصلنامه معرفت 

 

 

مقالات موضوعی  - نامه انقلاب _

 

قاب خاطرات _ ویژه نامه گالری تصاویر و کارت پستال _

 

موزه عبرت ایران _ گذری بر نیم قرن جنایات رژیم پهلوی _

 

دسته بندی :
خبرها