بررسی فیلم ماندارینا یا نارنگیها[1] مروی بر نسبت سینما و فلسفه (لویناس، اخلاق و دیگری) به همت دفتر انجمن جامعه شناسی ایران در دانشگاه گیلان و همکاری انجمن علمی دانشجویان علوم اجتماعی و ادبیات فارسی توسط دکتر علیرضا نیکویی دانشیار دانشگاه گیلان روز سه شنبه 23 بهمن 1395 در تالار حکمت دانشکده ادبیات علوم انسانی دانشگاه گیلان برگزار شد.
پس از پخش بخشهایی از فیلم و به دستدادن روایتی اجمالی از کلیت فیلم با تکیه بر نقاط عطف فیلم، سخنران نخست مختصرا به نسبت سینما و فلسفه[2] و انحاء رابطههای این دو اشاره کرد وپس ازمعرفی برخی ازآثارمعتبر وارزشمند در این باب؛ به بررسی روایت و ساخت فیلم با توجه به فلسفهی لویناس( فلسفه اخلاق و پدیدارشناسی دیگری) پرداخت .
دکتر نیکویی اشاره کرد که می توان به پدیده جنگ از منظرهای مختلفی نگریست همچون رهیافتهای روانکاوانه، مطالعات معطوف به تروما، جامعهشناختی، مردم شناختی ، فرهنگی و پدیدارشناختی. عجالتا قصد داریم از منظر اندیشه وتفکر لویناس به این اثر نزدیک شویم. البته غرض تقلیل دادن سینما به اندیشه و امر زیباییشناسانه به امر مفهومی نیست که به تعبیر دلوز«سینما خود فرمی مستقل از اندیشیدن است.»
بعد از این مقدمات مختصرا به زندگی و شخصیت لویناس و فلسفه او و تاثیرپذیری او از هوسرل و هیدگر و .. و تاثیر گذاری او بر متفکران بزرگ، اشاره کرد.
پدیدارشناسی اخلاق (تقدم اخلاق بر هستيشناسي)
لویناس در عین تاثّر از هوسرل وهیدگر در پی ریزی فلسفه خود ازآنها فاصله میگیرد و همانطور که کانت در پي تببین« شروط امکان معرفت» بود لويناس نیز در پي بيان «شروط امکان اخلاق» بود و در انتقاد از فلسفهي سوژه-محور معرفتشناسی جدید را نقد میکند. زیرا این معرفتشناسی با تکیه بر کوگیتو دکارتی امور دیگر را به امر «همان» تقلیل میدهد. غایت این معرفتشناسی این است که با مفهومسازي، نظریهپردازي وعینیتبخشی، «دیگري» به «همان» و «خود» تبدیل یا حذف کند. از نظر لویناس اساساً ذاتاً روي به ديگري دارد وهستی او، عین گشوده بودن به روی دیگری است و هويت قائم به غيريت است.
در تحلیل لویناس از مواجهه خود با دیگری با سه مقوله سروکار خواهیم داشت :
ميل، چهره و گفتار
ميل به ديگري- بر خلاف نیاز که برآوردهشدنی است- برطرفكردني نيست، زيرا ميل به ديگري به معناي طلب رسيدن به چيزي كه از دست رفته نيست، بلكه جستوجوي تعالي، غيريت و خارجيت ديگري است.
چهره
چهره در مواجهه با ديگري، عنصر بسيار مهمی است؛ دیگری در رابطهاي« چهره به چهره» نزد من حاضر است و چهره بخشي از ديگري است كه بیش از هرچیزی نمود دارد و دیده می شود. چهره بيانگراست و موثر ونافذ. چهره در تجربه ی مواجهه با دیگری، صرفا متعلق کنجکاوی و شناخت و ادراك حسي نيست تا به ابژه یا متعلّق شناخت و آگاهي سوژه تقلیل داده شود. چهره منبع معانياي است كه از جاي ديگري ميآيند. چهره سخن ميگويد.
وی در بسط نقد لویناس از«کلیت» گفت که اصولا بسیاری از متفکران از هامان تا باختین و لویناس از زوایای مختلف به نقد کلیت پرداخته اند که مجال طرحشان دراینجا نیست اما به یکی از وجوه این نقد که مرتبط با اینجا واین فیلم است اشاره می شود: هر چهره ای چهره ای خاص است با ممیزات و مشخصات فردی و متعین که خود گواهانی از «وجود دیگری» هستند. چهره، مانند مورفه( Morphe) امر هیولانی(Hule) و بیشکل را صورتمند و متعین میکند در حالیکه در کلیت، فردیت و جزئیت نادیده گرفته میشوند تا در ویژگی عمومی و کلی و همه گیر، جای گیرند. امر كلى نيز از خلال يكسان و اينهمان كردن همه امور جزيى و لاجرم نفى تفاوتهايشان حاصل مى شود. دراین کلیت، نادیده گرفته شدن و ندیدن سهل و آسان است اما وقتی بطور خاص با شخصی خاص و چهره ای خاص و گفتنی خاص( با عطف توجه به نظر لویناس درباره گفتن و گفته) مواجه میشویم اتفاقی دیگر می افتد. همان چیزی که لویناس می گوید: چهره همان چيزى است كه ما را از كشتن منع مىكند.
« من بيشتر بر اين باورم كه دسترسى به چهره به نحوىآنى و بىواسطه امرى اخلاقى است... مساله نخست، صاف و قائم بودن چهره است، چهره بدون دفاع و پوشش صاف در معرضحمله ايستاده است. پوست چهره عمدتا عريان و مستمند است.چهره بيش از همه عريان است، اما بابرهنگىاى عفيف و باوقار. چهره در عين حال بيش از همه مستمند و بينواست: نوعى فقرذاتى درچهره وجود دارد. تلاش آدمى براى مخفىكردن اين فقر با قيافهگرفتن، با ادا درآوردن، مؤيد هميننكته است. چهره بىحفاظ و در معرض تهديد است...يقينا. چهره و گفتار به هم متصلاند. چهره سخن مىگويد. چهره حرف مىزند، و از همينطريق است كه وجود هر نوع گفتارى را ممكن ساخته و آن را آغاز مىكند.
دراین فیلم کارگردان بازیگران نیکا(سرباز گرجی- مسیحی) و احمد( رزمنده مسلمان-چچنی) را در«منگنه موقعیت» در منطقه مرزی ابخاز که نایره جنگ در آن افروخته شده است قرار میدهد تا گمبودگی و بیتعینی سربازان دو طرف تخاصم به تدریج ازمیان برود تادر موقعیت چهره به چهره، صورت یکدیگر را ببینند و سخن بگویند تا هویت و فردیت هریک معنا یابد تا امکان «گشودگی» هریک به دیگری حاصل شود.
خانهی پیرمردِ سرد وگرم کشیده روزگار «ایوو» که او نیز داغدیده جنگ است مکانی برای این «امکان» است. امکانی که ضرورت کور تخاصم را به پرسش و چالش میکشد و تمام رنگبندیهای زبانی، نژادی، دینی و مرزی را در مینوردد و مجال «همبودی» فراهم میشود.
فیلم با آنکه از نظر روایت و فیلمنامه ساده و معهود است اما در پرداخت مختصر وتا حد زیادی مینیمال سرشار از نشانه های بصری و دلالی است. از اکستریم کلوزآپ اول و آخر فیلم گرفته( کارگاه چوببُری که در عین تکرار اصل صحنه، مخاطب با تفاوت و تضاد معنایی و دِلالی مواجه می شود: ساختن جعبه برای نارنگی ها و ساختن تابوت برای کشته شدگان) تا انواع نمابندی و طراحی دیالوگها و درنگها.
در پایان این مراسم که با استقبال گرم حاضران روبرو شد با پرسش و پاسخ حاضران مواجه شد که تا ساعت دوازده و سی دقیقه بطول انجامید.
[1] Tangerines / اثر نويسنده و کارگردان گرجستانی، زازا اوروشادزه
[2] مانند« فلسفه به روایت سینما(عنوان اصلی : فلسفه به سینما میرود)، کریستوفر فالزن ، مترجم ناصرالدین علی تقویان، تهران: قصیده سرا : 1394 و « حرکت، تصویر، سینما 1 ، ژیل دلوز، ترجمه مازیار اسلامی، تهران : مینوی خرد» و « فیلسوفان سینما: از مانستربرگ تا رانسیر، ویراستار انگلیسی: فلیسیتی کلمن/ مترجم و ویراستار فارسی: مهرداد پارسا / نشر شَوَند، ۱۳۹۴» و « سینما و فلسفه، ژولیت سِرف. مترجم: عظیم جابری ناشر: افراز»